خلال
..... و چون حرفی برای نوشتن پیدا نکردم
گوسه ی کاغذ را بریدم
و با آن " خلال دندان " درست کردم !!
آن تکه گوشت ,
بدجوری اذیتم می کرد
که لای دندانم فاسد شده
گندیده بود ....!
از بوی عفن آن , احساسم گریخت
و تمام شعرها
اوزانش به هم ریخت !!
یعنی چه ؟!
برای که ؟!! ....
اه ! اه !!
از این بوی غریب آشنا .....
کاغذ پاستوریزه ی ادبیات
آلوده ی مبکروب شد !
××××
وقتی هرم گند می پیچد
دیگر حرفی برای گفتن نیست
و حسی نمی ماند
آیا این غیر منطقی نیست ؟!
××××
هنوز تکه های دیگر گوشت
که هضم شده
و آبسه گشته اند
با کالبد شکافی ابیات
آزارم می دهند !
و از کاغذ سفید , هیچ اثری
نمانده است .....!
××××
84/8/28